از خانه ات که برگشتم
دستانم کمی آسمانی شده بود
و قدری ماه
به لبه آستینم مالیده بود
و یک مشت ستاره که موقع برگشتن در جیب چپم ریخته بودی.
چادرم سیاه تر شده بود ؛
سیاه ِهم آغوش ِماه ،
ماه هم آغوش ِآسمان ،
آسمان ِهم آغوش ِتـــــــــو...
تـو!
من ؛
خوشبخت ترین معشوق دنیا...
من ؛
خوشبخت ترین عاشق دنیا...
خوش به حالم!
+ من در ادای نام تو دم می زنم هنوز!
++بمیرید!بمیرید!در این عشق،بمیرید!!
+++مرا خود با تو چیزی در میان است.
[ چهارشنبه 93/2/31 ] [ 12:36 صبح ] [ مــــــن ]
این روزها رنگ زندگی عوض شده
احوالم کمی آبی ست
خاطرات طلایی اند
چرت بعدازظهر صورتی کم رنگ
خاموش شدن کولر راس ساعت 5 بدست پدر به رنگ انگورهای شیراز
و تــــــــو سبز ِکم رنگ ؛
سبز ِآسمانی
خواب یا بیدار
جاودانی باد این رویای رنگینم!
+این روزها همه چیز فرق کرده.قاه قاه خنده ، بوی هندوانه ی بعد از چرت های گرم تابستان را می دهد
++ قلبم از محبتش خالی شد.خدایا شکرت. شکرت. شکرت
[ جمعه 93/2/26 ] [ 9:53 عصر ] [ مــــــن ]
بیش ازین نشکن این دل خراب را
به نامت قسم که دگر خراب تر نمی شود
+باز من افتادم به پای تـــو...
++می شود تـــو خدایم شوی؟
[ دوشنبه 93/2/22 ] [ 12:31 عصر ] [ مــــــن ]
سه هفته ای که گذشت،
عجیب بوی غربت می داد
بوی غریبی
من در غربت
و غربت در من
چیزهایی دیدم و شنیدم و کارهایی کردم و آدم هایی دیدم
که تشدید می کردند این بوی عجیب را!
تا همین پریشب
که صدایی آمد
فریادی! نه. نعره بود
سوخت! سوخت!
قرآن را برداشتم،
و در آینه نگاه کردم
سوخته بود
خاکستر شده بود
همان شب دوباره کاشتمش
دو قطره از خون دلم چکید رویش.
سبز خواهد شد
سبز ِخونی
+ خرد شدم تو این 3هفته...جسمی و روحی...اگه پریشب نبود چه بلایی سرم می اومد؟
++ خیلی سخته تا وقتی عزیز باشی که موفقیت علمی رسمی داشته باشی...
+++شاهچراغ بهترین جای شیرازه...
++++ پر سیاوشون را بال می کنم و می پرم و می روم
[ شنبه 93/2/13 ] [ 9:51 عصر ] [ مــــــن ]
::