سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مــــنانــه ها

نه گندم و نه سیب. آدم فریب نام تــــو را خورد

تو! من نویسی...

می خواستم اینجا جایی باشد برای نوشتن از تو

سبز ِسبز.

ولی نمی دانم چرا شد من!

آبی ِموهوم.

فقط همین اندازه می دانم حلاج نیستم که تو شده باشم!

می دانی...

اصلا مهم نیست که چه شد که منانه شد!

اصلا مهم نیست من هستم،نیستم،کیستم!

بهار که باشد،جز تو چیزی نخواهد بود

 

 

تو

 

+اینجا چیزی نیست جز حرف های شخصیم که برای حفاظت از دست زمان و آدمای فوضولی که کارشون فقط سرک کشیدن تو زندگی آدماست می نویسم شون.وقتت رو با خوندن شون تلف نکن.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/1/29 ] [ 11:4 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

خواب آلودگی نوع T

میشکنم آینه رو تا دوباره

نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آینه میشکنه هزار تیکه میشه

اما باز تو هر تیکه اش عکس منه

 

من بشکنم یا گذشته؟ 



[ سه شنبه 94/11/27 ] [ 12:25 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

گاه با تو ، گاه بی تو

ای که رفته با خود دلی شکسته بردی

این چنین به طوفان تن مرا سپردی

ای که مهر باطل زدی به دفتر من

بعد تو نیامد چه ها که بر سر من...


ای خدای عالم چگونه باورم شد

آن که روزگاری پناه و یاورم شد

سایه اش نماند همیشه بر سر من

زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من...


رفتی و ندیدی چه بی تو شکسته بال و خسته ام

رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام

رفتی و نهادی چه آسان دل مرا زیر پا

رفتی و خیالت زمانی نمی کند مرا رها...


ای به دل آشنا

تا که هستم بیا

وای من اگر نیایی

وای من اگر نیایی


*دیشب خیلی از این آهنگ لذت بردم.آهنگی که بارها شنیده بودمش بدون هیچ حس خاصی. دیشب تک تک کلماتشو با تمام وجود درک کردم.

**امیوارم ماه دیگه این موقع مشهد باشم.

3*عکس جالبیه:

بعد تو



[ دوشنبه 94/5/5 ] [ 8:11 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

ازدحام کوچه خوشبخت...

*من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی...

چقدر این قظعه ادبی برام جالبه.امیدوارم نهایت شب و نهایت تاریکی زندگیم،نقطه تمام شدن شب و تاریکی باشه.


*هنوز فکرم آشفته ست.چون تلاشی برای انسجامش نکردم. از امروز شروع کردم به تلاش برای برگشتن!

پس اگه چند وقت دیگه باز دست به تایپ شدم اما مثل الان هیچ حرفی واسه زدن نداشتم یا تلاش نکردم یا تلاشم نتیجه نداده. گفتم که یادم بمونه


*وقتی تلاش بعضیا رو می بینم روم نمیشه حتی به خودم فکرکنم.حتی از خودم هم بخاطر چیزی که هستم خجالت میکشم.

 وقتی تلاش دضازادگان یا موسوی و رفقاشو دیدم یا وقتی مدیریت ساراه رو دیدم واقعا تو فکر رفتم.

اطرافیا آدم بیش از هرچیزی که در ذهنم بگنجه روی ادم تاثیرگذارن.


*چقد از آقای م...پور بدم اومد. حتی اگه بهترینم باشه حتی نمیخوام باهاش یه کلمه هم صحبت شم.چه برسه به کمک گرفتن ازش!


*فاطمه رفته جهانی! امیدوارم اتفاقی که به صلاحشه بیفته.و همش برای افتادن صلاح کار و سالم برگشتنش! دعا می کنم.

 

*ازدیدن موفقیت کیمیافلامرزی و ریحانه وفایی خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم.(مخصوصا کیمیا.منی که در اکثرموارد شخص بی احساسی ام،کیمیا رو به طرز عجیبی دوست دارم. برام عجیبه این حس! آخه من از دوم که اون رفت تجربی و من ریاضی شاید به زور هفته ای یه بار تو مدرسه میدیمش.) هرچند که موفقیت بقیه بخصوص همکلاسیام خوشحالم کرد.  همه دورهمی راهی شریفن:)) بقول آقای فاطمی آزادشریف آباد:) (خیلی متواضع و باحاله آقای فاطمی:))

 

*از دست رایحه رنجیده خاطرم


*حوصله ام نمیشه بیشتر از این بنویسم. از لپ تاپ و موبایل و همه لوازم الکترونیکی متنفرم. خداروشکر فهمیدم که من جسمم یارای بیش ازنیم ساعت استفاده از این لوازمو نداره!

 




[ یکشنبه 94/5/4 ] [ 7:2 عصر ] [ مــــــن ]

نظر

حاکم شهر که مرغابی بود...

بدون شرح...

 

برسر آن شهر رسوایی بود



[ پنج شنبه 94/4/25 ] [ 8:45 عصر ] [ مــــــن ]

نظر

باز هم همان حکایت همیشگی...

گمونم دو سال یا سه سال پیش بود تو همین پارسی بلاگ اینو نوشتم.شایدم پارسال.امسالم مینویسم و شاید سال های آینده نیز هم.



[ سه شنبه 94/4/16 ] [ 12:28 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

حالیا چشم جهانی نگران من و توست...

امروز روز نسبتا پرکاری بود اما راضی نیستم ازش. هم از مقدار کار،هم از حوزه هاش. باید فردا سعی کنم هم بیشتر شه و هم ابعادش گسترده تر شه. الان باید برم بقیه درسمو بخونم.دیروقته. امیدوارم برا سحری خوردن بیدار شم. فقط2 روز روزه گرفتم. درمورد بقیه عبادات سکوت کنم بهتره.وما خب دلیل داره . سر حوصله همشو مینویسم. 

 

*من اون بیمارم ک تنها دکترش خودشه...

 

** یا طبیب من لا طبیب له...

3*به هیچ وجه تناقض ندارن 2 خط بالا



[ سه شنبه 94/4/9 ] [ 12:35 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

این چندمین شب است...آنگونه ام که ...

چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

اتفاقای باورنکردنی ای برام تو این مدت افتاد.)باورنکردنی از نظر خودم( و الان ایمان آوردم به اینکه حتی 1ثانیه بعدم قابل پیش بینی نیست.

قصدم از اینجا نوشتن این حرفا اینه که همیشه  تو یه حریم مخفی برام بمونن. با خودم ک تعارف ندارم! طاهره میخواست که این اتفاقا بیفتن . الکی ننداز گردن سرگردونی و ... بگذریم.این حوادث هرچی ک بودن اومدن و رفتن و الان تنها چیزی ک ازشون مونده درس هاییه که گرفتم. هرچند خیلی گرون گرفتم. خودمو زدم به خنگی ، دنیا بهم انداختش. حالا همه چی تموم شده و دیگه اون اتفاقا تکرار نمیشن.اما احساس پشیمونی ندارم. برام عجیبه ک چرا ناراحت نیستم؟ و

اقعا چرا؟

راستی الان چرا باید می رفتم به اون ماشین نگاه کنم؟؟ چرا عین احمقا رفتار میکنم؟

چرا نیازه پیش از موعد؟چرا  و چرا و چرا...

ذهنم بسیار آشفته ست و این از چند خط بالا کاملا مشخصه

مغزم دیگه گنجایش نداره.آرامش محض میخاد.دلم نمیخاد پامو از در اتاقم بذارم بیرون و داده های جدید دریافت

کنم. 

کاش فرصت تعطیل کردن داشتم

امیدوارم دفعه بعدی اینقد آروم شده باشم ک حداقل چیزی بنویسم ک حالمو بهم نزنه

 

*خدا وجود داره

**فطرت وجود داره

3*دین الهی وجود داره

4* اهدنا الصراط المستقیم...



[ دوشنبه 94/4/8 ] [ 12:55 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود...

"آواز عاشقانه ما در گلو شکست.."

این خلاصه کل سال 93ی من بود.

هفتاد پشت ما ، از نسل غم بودند

ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد...

 

+حرف واسه گفتن زیاد دارم اما دیگه قلم و کاغذ تحویلم نمیگیرن.

++امیدوارم آخر امسال همه از سالی که گذروندن نسبتا راضی باشن.

+++پست قبلی رو قبل از اینکه با بچه های انجمن اسلامی برم مشهد گذاشتم و این پست رو بعدش.فاصله بین این قبل و بعد رو تو کما بودم...



[ شنبه 94/1/8 ] [ 9:28 عصر ] [ مــــــن ]

نظر

ساعت 28روز

دارم به این فکر می کنم که چه آدم بیماری ام!از زجر دادن به خودم لذت میبرم.ساعت 3:50صبحه و من هنوز بیدارم با وجود اینکه خوابم میاد

فردا یه امتحان بسیار مهم دارم و خیلی مشتاقم 0 بشم. حیف که بخاطر خانواده و مدرسه و... نمی تونم!

عاشق کافه گل سرخ شدم. اونشب یه حس خاصی توش بهم دست داد. از همون زجرا که جدیدن ازش لذت میبرم.

تهوعی سرد و خفیف دارم.

هفته ای چند بار تغییر شخصیت میدم! شخصیت الانم،با ساعت2صبح که لیلا پیامک فرستاده بود زمین تا آسمون فرق داره.تو اون شخصیت از زجر دادن خودم لذت نمی برم. اون شخصیت خیلی معنویه. اون شخصیت خادم امام رضاست...

گمونم اگه همه عوامل زمینی و هوایی و دنیوی و معنوی و...بذارن،12ام با بچه های انجمن اسلامی برم مشهد.امیدوارم!

ای خوشتر از هزار یقین اشتباه ما...

به جان خودم اگه معنی این مصرعو فهمیده باشم.ولی ازش خوشم اومد!

ساعت 4 صبحه



[ شنبه 93/6/1 ] [ 4:2 صبح ] [ مــــــن ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه