آتش ِسیاوش
سه هفته ای که گذشت،
عجیب بوی غربت می داد
بوی غریبی
من در غربت
و غربت در من
چیزهایی دیدم و شنیدم و کارهایی کردم و آدم هایی دیدم
که تشدید می کردند این بوی عجیب را!
تا همین پریشب
که صدایی آمد
فریادی! نه. نعره بود
سوخت! سوخت!
قرآن را برداشتم،
و در آینه نگاه کردم
سوخته بود
خاکستر شده بود
همان شب دوباره کاشتمش
دو قطره از خون دلم چکید رویش.
سبز خواهد شد
سبز ِخونی
+ خرد شدم تو این 3هفته...جسمی و روحی...اگه پریشب نبود چه بلایی سرم می اومد؟
++ خیلی سخته تا وقتی عزیز باشی که موفقیت علمی رسمی داشته باشی...
+++شاهچراغ بهترین جای شیرازه...
++++ پر سیاوشون را بال می کنم و می پرم و می روم
[ شنبه 93/2/13 ] [ 9:51 عصر ] [ مــــــن ]