سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مــــنانــه ها

نه گندم و نه سیب. آدم فریب نام تــــو را خورد

ازدحام کوچه خوشبخت...

*من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی...

چقدر این قظعه ادبی برام جالبه.امیدوارم نهایت شب و نهایت تاریکی زندگیم،نقطه تمام شدن شب و تاریکی باشه.


*هنوز فکرم آشفته ست.چون تلاشی برای انسجامش نکردم. از امروز شروع کردم به تلاش برای برگشتن!

پس اگه چند وقت دیگه باز دست به تایپ شدم اما مثل الان هیچ حرفی واسه زدن نداشتم یا تلاش نکردم یا تلاشم نتیجه نداده. گفتم که یادم بمونه


*وقتی تلاش بعضیا رو می بینم روم نمیشه حتی به خودم فکرکنم.حتی از خودم هم بخاطر چیزی که هستم خجالت میکشم.

 وقتی تلاش دضازادگان یا موسوی و رفقاشو دیدم یا وقتی مدیریت ساراه رو دیدم واقعا تو فکر رفتم.

اطرافیا آدم بیش از هرچیزی که در ذهنم بگنجه روی ادم تاثیرگذارن.


*چقد از آقای م...پور بدم اومد. حتی اگه بهترینم باشه حتی نمیخوام باهاش یه کلمه هم صحبت شم.چه برسه به کمک گرفتن ازش!


*فاطمه رفته جهانی! امیدوارم اتفاقی که به صلاحشه بیفته.و همش برای افتادن صلاح کار و سالم برگشتنش! دعا می کنم.

 

*ازدیدن موفقیت کیمیافلامرزی و ریحانه وفایی خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم.(مخصوصا کیمیا.منی که در اکثرموارد شخص بی احساسی ام،کیمیا رو به طرز عجیبی دوست دارم. برام عجیبه این حس! آخه من از دوم که اون رفت تجربی و من ریاضی شاید به زور هفته ای یه بار تو مدرسه میدیمش.) هرچند که موفقیت بقیه بخصوص همکلاسیام خوشحالم کرد.  همه دورهمی راهی شریفن:)) بقول آقای فاطمی آزادشریف آباد:) (خیلی متواضع و باحاله آقای فاطمی:))

 

*از دست رایحه رنجیده خاطرم


*حوصله ام نمیشه بیشتر از این بنویسم. از لپ تاپ و موبایل و همه لوازم الکترونیکی متنفرم. خداروشکر فهمیدم که من جسمم یارای بیش ازنیم ساعت استفاده از این لوازمو نداره!

 




[ یکشنبه 94/5/4 ] [ 7:2 عصر ] [ مــــــن ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه